معنی پرتوک بزوئن - جستجوی لغت در جدول جو
پرتوک بزوئن
ایستاده شاشیدن، انداختن
ادامه...
ایستاده شاشیدن، انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پروک بزوئن
از سرما جمع شدن
ادامه...
از سرما جمع شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرتک بزوئن
پرتک بزئن
ادامه...
پرتک بزئن
فرهنگ گویش مازندرانی
پتوک بزوئن
سرپا شاشیدن، انداختن، پرتاب کردن، پاشیده شدن چیزهای آبکی
ادامه...
سرپا شاشیدن، انداختن، پرتاب کردن، پاشیده شدن چیزهای آبکی
فرهنگ گویش مازندرانی
پرپتو بزوئن
در آب گرم فرو بردن، برای پرکدن آسان تر مرغ، آن را در آب جوش
ادامه...
در آب گرم فرو بردن، برای پرکدن آسان تر مرغ، آن را در آب جوش
فرهنگ گویش مازندرانی
پروش بزوئن
جهیدن به جلو، پر و بال زدن، از شادی در پوست نگنجیدن
ادامه...
جهیدن به جلو، پر و بال زدن، از شادی در پوست نگنجیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پریک بزوئن
مژده زدن، پلک زدن، پریدن مکرر شعله ی چراغ از کمبود نفت
ادامه...
مژده زدن، پلک زدن، پریدن مکرر شعله ی چراغ از کمبود نفت
فرهنگ گویش مازندرانی
پرتو بزائن
ایستاده شاشیدن، جهش مواد آبکی
ادامه...
ایستاده شاشیدن، جهش مواد آبکی
فرهنگ گویش مازندرانی
پرزو بزوئن
پالودن، صاف کردن، پاک کردن ظرف، شیشه، فرش و غیره
ادامه...
پالودن، صاف کردن، پاک کردن ظرف، شیشه، فرش و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
پروک بزئن
پلک زدن، خود را جمع کردن، سر درگریبان فرو بردن، صدای شعله
ادامه...
پلک زدن، خود را جمع کردن، سر درگریبان فرو بردن، صدای شعله
فرهنگ گویش مازندرانی
پرک بزوئن
پرش و جهش ماهی و غیره
ادامه...
پرش و جهش ماهی و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
پرتک بزئن
کنایه از: ادرار کردن، کنایه از: انزال
ادامه...
کنایه از: ادرار کردن، کنایه از: انزال
فرهنگ گویش مازندرانی